آرینا و پرهام
هنوز خیلی مونده بود که پرهام به دنیا بیاد آرینا منتظر بود خاله براش نی نی بیاره. هنوز دو سالش نشده بود هر وقت بهش زنگ میزدم قبل از هر چیز میپرسید "نی نی آلمیسان" یه بار که رفته بودم خونه شون بستنی براش خریده بودم گفتم آرینا خاله برات چی خریده حدس بزن. پرسید: " نی نی آلمیسان؟" گفتم نه بستنی با اینکه قاقای محبوبش رو گرفته بودم باهام قهر کرد. بعد از اینکه برهام دنیا اومد آرینا با ذوق میرفت که نی نی رو ناز کنه اما بقیه میترسیدن و کمتر اجازه میدادن. من که دیدم دل کوچیکش گرفته بردمش آشپزخونه و با حرفهای کودکانه توجیهش کردم الهی قربونش برم چقدر هم زود فهمید و قبول کرد. الانم هر وقت زنگ میزنم بهش قبل از هرچیز میپرسه که پرهام چیکار میکنه من که...
نویسنده :
مریم
13:08